ســــــرنــســـــــخــه
ســــــرنــســـــــخــه

ســــــرنــســـــــخــه

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش ... بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

تقریباً بیشتر از یک ماهه که بلاگفا بسته شده و توی این یک ماه زندگی من دستخوش تغییرات اساسی شده و خیلی اتفاقات برام افتاده که سر هر کدوم، دلم میخواست بیام و تو وبلاگ بنویسم، اما به در بسته میخوردم. با توضیحات آخری که توی سایت بلاگفا ارائه دادن، مشخصه که مشکل جدی تر از این حرفاست و خیلی امیدی به این ندارم که برگردیم سر خونه زندگی سابقمون به همون سبکی که بود، احتمالاً یکسری از نوشته هامون میپره.

خلاصه از اینا که بگذریم، میشه گفت مهمترین اتفاقی که توی این مدت برای من افتاد این بود که محل طرحم رو عوض کردم. توی این محل جدید اینترنت نداشتم و تازه همین الان نتم برقرار شده و زودی اومدم پست گذاشتم ! اینقدر نیاز به نوشتن تو این مدت در من شدید بود که عین معتادا برای اینکه نیازم رو رفع کنم، برداشتم برای اولین بار توی کاغذ پست نوشتم، کل ماجراهای این مدت رو توی کاغذ نوشتم :| و چون یکبار نوشتم دیگه حس اینکه اون همه رو دوباره اینجا بنویسم رو ندارم. مختصرش رو بخوام بگم اینجوری بود که در رابطه با خونه ای که توش زندگی میکردم، یکسری مسائل پیش اومد که مجبور شدم از اون خونه دربیام و سر همین قضایا دلم شکست و دیگه نتونستم تحمل کنم اونجا بمونم و از اونجا انصراف دادم. اگرچه شدیداً ضرب المثل "عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد ..." در مورد شرایط من صدق میکنه. جای جدیدی که اومدم، دیگه شبانه روزی نیست و خارج از ساعت اداری فقط مریضهای بدحال رو میبینیم که خدارو صد هزار مرتبه شکر تعدادش کمه. نسبت به جای قبلی که بودم و شبانه روزی بود، اینجا بسیاااااااار بسیااااااااار آرامش دارم. هرروز که از حضورم در اینجا میگذره، از خودم میپرسم آخه تو چجوری تونستی هشت ماه و اندی اونجا با اون مریضا و اون همکارای فوق افتضحاح دووم بیاری ؟!!! واقعاً چطور تونستم ؟! :/ جالبتر اینکه اگه واسه خونه م مشکل پیش نمیومد، من از اونجا بیرون بیا نبودم و عین ابلها تا آخر طرحم تو همون خراب شده مونده بودم :/ در نهایت اینکه الان خاطرات من رو زین پس از محل جدید طرحم خواهید خوند. 

مرددم، نمیدونم اینجا بنویسم یا منتظر بشم برم تو همون بلاگفا :((